دل و قلم

ساخت وبلاگ
رهایت می کنم و خواهم رفت در یکی از این شبها که میرسند از پس غروب نمی کِشم پرده ای تاریک بر روی رویایت نمی کُنم بر جداره های دل زیبایت ، رسوب چشمانت نیست دیگر مشتاق دیدارم فردا روزیست که میشوم برایت فراموش می روم و این است آخرین حرفم می کُنم آرام اما مدام ، خود را برای تو خاموش می نشیند یادی از ایام گذشته بر دلم با تکه ای نگاه ، گَشتم در دریای عشقت شناور امان از این روزها که بودند ، دروغ نمیدانم چگونه ؟ دوست داشتنت را کردم باور؟ چگونه نشست خزان بر باغچه ام چگونه بُرید دلت از دل تنگم پیمان ؟ نگاهت پر کشید و نشست بر نگاه مشتاقی ندارم به خدای عشق من ، دیگر ایمان می روم از پیش تو ، می روم از دنیایت پر کرده ام عشقت را در گذشته هایم ، در مَشک می شود بغضت در گلویم فریاد می ریزد نامت بر گونه هایم ، در اشک فردا می رسد و خورشید می کند طلوع چشمان ناز تو در خواب اند و بسته اینجا اما خزان است و تندبادی سرد که می کند طوفان ، در این دل خسته ---------------------------------------- با تقدیم احترام ، بردیا امین افشار دل و قلم...
ما را در سایت دل و قلم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : flovedelvagalamcomf بازدید : 169 تاريخ : دوشنبه 6 دی 1395 ساعت: 20:06

می سازد ، سازه هایش را ، به ارتفاع قرنها سکوت ، خاکش ، خاکستر هیروشیما ، آبش ، خون آفریقاست . می رقصد ، بر سر نعش مُردارها ، تمدنی که گورستانش ، از دیروز ، تا فرداست .

دل و قلم...
ما را در سایت دل و قلم دنبال می کنید

برچسب : میسازد و باز بر زمین,ایران جنگنده می سازد,پتسی کشتی می سازد, نویسنده : flovedelvagalamcomf بازدید : 193 تاريخ : دوشنبه 6 دی 1395 ساعت: 20:06

می بالد به خود گر چه در ورقهای تاریخ ، اما چه کرده است مگر ، با خود و با دنیا ، دستهای خونین این تمدن خسته ؟

دل و قلم...
ما را در سایت دل و قلم دنبال می کنید

برچسب : خوارزمی چه اختراعاتی کرده است, نویسنده : flovedelvagalamcomf بازدید : 162 تاريخ : دوشنبه 6 دی 1395 ساعت: 20:06

می بارید آخرین برف زمستان نداشت برف بر رخسارش ردی از پائی گوئی که نگذاشته بود هرگز ، بر جاده قدم در زیر درختان سرو ، خالی بود ، جائی نه زمین دیگر یادی از او داشت نه میگریست در فراغش ، آسمان خاطره ای بود بخار شده فارغ از هست ها ، فارغ از رگهای زمان می بوئید عطر شقایق را در زمین خیس می شنید آواز آب را از دهان گرم جویبار می چشید طعم غربت را از لب خشک صحرا می دید ابرهای سهمگین را از پس غبار او زنده بود اما داشت گلایه از زندگی ننهاده بود ابلیس مرگ نعشش را در تابوت آکنده بود فضایش از حرمان ، از عصیان برنمی کشید فریاد ، بود میهمان عالم سکوت کدامین ماه بود روان ، کدامین سال می گشت عیان می جرخید و می جرخید همچنان زمین فارغ از اوضاع انسان غافل از چشمهائی که نشسته اند ، اینک به کمین چشمهایش ، خسته از دیدن دوخته میگشتند در تارهای یک مجاز در لب و پای و دستهایش ، نبود شوری نمی توانست برخیزد ، کند جنگی را آغاز او می دانست اینک راز فریاد را می فهمید در گرداب ، در همهمۀ سقوط می توان خندید ، می توان گریست می توان بر کشید ، فریادی از سکوت ---------------------------------------------------- با تقدی دل و قلم...
ما را در سایت دل و قلم دنبال می کنید

برچسب : راز فریاد بهجت, نویسنده : flovedelvagalamcomf بازدید : 159 تاريخ : دوشنبه 6 دی 1395 ساعت: 20:06

تو ، چه کردی با من آن شب که به خیالم ، راهت بود چگونه کردی خانه در قلبم تا ساختم از دقایق ، برایت سرود تو ، چه خواندی که نشست چون شبنم ، بر گل سرخ رویایم از کدامین رود ، گشتی روان که ریختی بر حلقم و ، گَشتی همه دنیایم نشاندی آتش ، بر خرمن و بر جانم من برایت از شعله ، خانه ها ساختم سوختم ، اما نکردم هرگز گلایه به پیشوازت ، فرشی از دل و جان انداختم چون شکفتم در بستر رویایت فریاد زنان کردی از خواب بیدارم آخر این چه رسمی بود از تو که دهی درمان و کنی بیمارم آمدی ، افسوس که نماندی و رفتی من ماندم و یک قلب سوخته عشقی که آه شد و پاشید بر دشت من بودم و چشمانی ، بر افق دوخته --------------------------------------------------- با تقدیم احترام ، بردیا امین افشار دل و قلم...
ما را در سایت دل و قلم دنبال می کنید

برچسب : رسم زمانه,رسم زمونه رسول نجفیان,رسم زمانه این است, نویسنده : flovedelvagalamcomf بازدید : 144 تاريخ : دوشنبه 6 دی 1395 ساعت: 20:06

زندگی میگذرد اما ز چه روی ساکن است زمان بر نمی گیرم به دست دیگر نه شمشیر ، دیگر نه کمان نیست اسکندری تا مردانه کُشد مردان را کجاست کاوه که بوسد عاشقانه خاک میدان را همه جا گسترده سایه جغدِ شومِ رنگ و تزویر ز چه روی گَردَم آرام در کدام نقش ، در کدام تصویر رودها روانند گرچه نمیریزند دیگر به دریا مردمان می خوابند نه اما ، در شیرینیِ یک رویا کودکان می غلطند در میان خاک ، بر فرشِ کوچه از آسمان می بارد آتش می دوند ، نه برای خرید آلوچه مادران میریزند اشک افسوس که کفن ، ندارد جیب نمی شود در آن گذاشت گردو نمی شود کودکان را ، داد فریب چه کسی به فریاد می رسد چه شده ؟ بگو ای زمین تو را گشته ای اینچنین آزرده از من ، شاید از او ، شاید از ما کاش می شد گریخت از مرزی که در آن ، حاکم اند سایه ها کاش می شد ساخت سرزمینی را که در آن ، سست نباشند پایه ها کاش می رسید بهاری سرخوش می ریخت گل به پای دلها ، عاشقانه می نوشت قصه هائی نو از شیرین و از فرهادی دیگر ، فسانه ------------------------------------------ با تقدیم احترام ، بردیا امین افشار دل و قلم...
ما را در سایت دل و قلم دنبال می کنید

برچسب : زمین,زمین ناهموار,زمین لرزه, نویسنده : flovedelvagalamcomf بازدید : 176 تاريخ : دوشنبه 6 دی 1395 ساعت: 20:06